logo

نواندیشان آتی نگار فرتاک

آینده پژوهی
دیدوانسوپر اپلیکیشن دیدوان
icon

خانه

icon

وبلاگ

icon

دیده‌بان آینده‌

icon

محصولات

icon
icon

سوپر اپلیکیشن دیدوان

چرا آینده ‌پژوهی مدرن با تفکر سیستمی آغاز می‌شود؟

اگر بخواهیم آینده را به چیزی تشبیه کنیم، آن را نمی‌توان به یک ساعتی کوکی و دقیق مانند کرد؛ بلکه بیشتر به اکوسیستمی زنده، پویا و درهم‌تنیده شبیه که اجزای آن پیوسته بر یکدیگر اثر می‌گذارند و دگرگون می‌شوند. رویدادها، روندها و تصمیمات، مانند موجودات این اکوسیستم، در خلأ وجود ندارند؛ آن‌ها به یکدیگر متصل‌اند، بر هم تأثیر می‌گذارند و از دل شبکه‌ای از روابط پیچیده پدیدار می‌شوند. آینده ‌پژوهی مدرن دریافته است که برای درک این اکوسیستم پیچیده، نمی‌توان به تحلیل‌های تقلیل‌گرایانه و خطی بسنده کرد. ما به یک لنز جدید نیاز داریم: لنز تفکر سیستمی. این دیدگاه، سنگ بنای هرگونه آینده‌ نگاری معنادار است، زیرا به ما می‌آموزد که آینده، یک سیستم است.

 

 

فراتر از اجزا: کل‌نگری در آینده ‌پژوهی 

 

تفکر سیستمی از دیدگاه لودویگ فون برتالانفی ‌(Bertalanffy)، یکی از بنیان‌گذاران این رویکرد، بر این اصل تکیه دارد که یک سیستم مفهومی فراتر از صرفاً مجموع اجزای آن است. برای فهمیدن آینده‌ی یک سازمان، تحلیل جداگانه‌ی بخش‌های مالی، بازاریابی و تولید کافی نیست. باید دید که این بخش‌ها چگونه با یکدیگر و با محیط خارجی مانند رقبا، دولت و جامعه تعامل می‌کنند. آینده ‌پژوهی که بر این اساس شکل می‌گیرد، به دنبال فهم روابط و الگوها است، نه فقط اجزا. این دیدگاه به ما اجازه می‌دهد تا پدیده‌های نوظهور را درک کنیم؛ یعنی رفتارهایی در سطح کلان سیستم که از ویژگی‌های اجزای آن قابل پیش‌بینی نیستند. ترافیک شهری یک نمونه کلاسیک است؛ هیچ‌کس نمی‌تواند با تحلیل صرفا یک خودرو، پدیده ترافیک را توضیح دهد.

 

 

سیستم‌های باز: گفتگو با محیط

 

یکی از مفاهیم کلیدی در آینده‌ نگاری سیستمی، تمایز بین سیستم‌های باز و بسته است. یک سیستم بسته، با محیط خود تبادلی ندارد، در حالی که یک سیستم باز، دائماً در حال تبادل ماده، انرژی و اطلاعات با محیط پیرامون خود است. جوامع، اقتصادها و سازمان‌ها همگی سیستم‌های باز هستند. این ویژگی حیاتی است، زیرا به این معناست که آینده‌ی آن‌ها تنها توسط دینامیک داخلی‌شان تعیین نمی‌شود، بلکه به شدت تحت تأثیر تغییرات محیطی است. پویش محیطی، به عنوان یکی از ابزارهای اصلی آینده ‌پژوهی، دقیقاً برای همین منظور طراحی شده است: رصد کردن مداوم محیط خارجی برای شناسایی روندها، تهدیدها و فرصت‌هایی که می‌توانند بر آینده سیستم تأثیر بگذارند.

 

مطالعه بیشتر:  روشی در پویش محیطی

 

 

پیچیدگی و عدم قطعیت: دوقلوهای جدانشدنی

 

تفکر سیستمی به ما کمک می‌کند تا رابطه‌ی عمیق بین پیچیدگی و عدم قطعیت را درک کنیم. یک قانون ساده وجود دارد: هرچه یک سیستم پیچیده‌تر باشد یعنی اجزای بیشتر و روابط غیرخطی‌تری داشته باشد، عدم قطعیت آن نیز بیشتر می‌شود. در سیستم‌های ساده، رابطه‌ی علت و معلولی مستقیم و قابل پیش‌بینی است. اما در سیستم‌های پیچیده، یک علت می‌تواند معلول‌های متعددی داشته باشد و یک معلول ممکن است ریشه در علت‌های فراوانی داشته باشد. این همان واقعیتی است که آینده ‌پژوهی مدرن با آن روبروست. ما نمی‌توانیم آینده‌ی یک سیستم پیچیده را با قطعیت پیش‌بینی کنیم، زیرا کوچک‌ترین تغییرات می‌توانند از طریق حلقه‌های بازخورد تقویت شده و نتایج عظیمی به بار آورند. بنابراین، هدف آینده‌ نگاری سیستمی، پیش‌بینی قطعی نیست، بلکه شناسایی اهرم‌های کلیدی، درک الگوهای رفتاری و افزایش تاب‌آوری سیستم در برابر شگفتی‌های آینده است.

 

 

از سیستم‌های طبیعی تا مصنوعی: یک زبان مشترک

 

قدرت تفکر سیستمی در جهان‌شمول بودن آن است. اصولی که بر رفتار یک کلونی مورچه‌ها حاکم است، می‌تواند به ما در فهم رفتار بازارهای مالی نیز کمک کند. آینده‌ پژوهان از این تشابه ساختاری بین سیستم‌های مختلف بهره می‌برند تا از یک حوزه برای درک حوزه‌ای دیگر الگوبرداری کنند. چه در حال تحلیل یک سیستم بیولوژیکی باشیم، چه یک سیستم اجتماعی-فناورانه-اقتصادی، مفاهیمی مانند شبکه‌ها، حلقه‌های بازخورد، نقاط عطف و پویایی‌های غیرخطی، زبان مشترک ما برای توصیف و تحلیل آینده هستند.

در نهایت، نپذیرفتن تفکر سیستمی در آینده ‌پژوهی، مانند تلاش برای فهمیدن یک داستان با خواندن کلمات به صورت تصادفی و جدا از هم است. تنها با دیدن ارتباطات، الگوها و تصویر بزرگ است که می‌توانیم امیدوار باشیم روایتی معنادار از آینده بسازیم.