تجربه آینده نگاری شرکتی
وقتی صحبت از آینده نگاری شرکتی میشود، عمدتاً فکر میکنیم که صحبت از یک پروژه در میان است که یک آینده پژوه برای یک شرکت انجام میدهد. آینده پژوه داستان ما در قامت یک مشاور خبره وارد شرکت میشود، قد و قامت شرکت را اندازه میگیرد و میرود در دفترش مینشیند و یک لباس آینده نگاری درخور قامت شرکت میدوزد. این یک نگاه متداول اما متأسفانه غلط و جفایی هم در حق آینده نگاری و هم در حق شرکت است.
آینده نگاری هر چند کوششی سیستماتیک برای شناخت محیط هم به جهت عمق و هم به جهت وسعت است، اما این کاری یا بهتر است بگویم تمرینی است که باید در درون خود شرکت انجام شود. در واقع بخش بزرگی از فعالیتهای آینده نگاری صرف این میشود که ظرفیت درونی دیدن، اندیشیدن و به کار بستن آینده در شرکت ایجاد شود. بدین جهت آینده نگاری شرکتی، یک تحول دورنی و فرهنگی در هر شرکتی به حساب میآید.
در کشور ما با وجود تعدادی پایان نامه و مقاله در حوزه آینده نگاری و آینده نگاری شرکتی که به شخصه آنها را متوسط ارزیابی میکنم، آنچه به پیاده سازی واقعی آینده نگاری در یک شرکت منجر شود و بتوان آن را فعالیت آینده نگاری شرکتی نامید، همان نوع پروژههای برون سپاری شده به یک مشاور اغلب ناآشنا هستند که بیشتر هم در یک سازمان دولتی یا خصولتی انجام شدهاند.
آنچه در ادامه آمده است، گزارشی مختصر از آینده نگاری شرکتی در هلدینگ سرمایه گذاری پرشیا فلز اسپادانا است که ظرف مدت شش ماه در این شرکت انجام شد. داستانی که از نظر میگذرانید شرحی از آینده نگاری شرکتی است و جزئیات مربوط به ماحصل کار که در مالکیت معنوی شرکت هستند، ارائه نشدهاند.

شروع این پروژه دغدغههای درونی مدیران و کارشناسان خوش فکر شرکت بوده است. نقصهایی که در برنامهریزیهای راهبردی دیده میشد و صحبتهایی که در مورد آینده نگاری بود، شرکت را مصمم کرد که ملزم به انجام فعالیت آینده نگاری در شرکت شود.
چندین جلسه همفکری بین بنده و کارشناسان شرکت صورت گرفت تا ادبیاتی مشترک ایجاد شود و دو طرف با ایدهها و دغدغههای یکدیگر آشنا شوند. روزی که در نهایت با مدیر عامل محترم شرکت دیدار داشتیم، ایشان از من خواستند که نظرم را در مورد آینده و اینکه شرکت باید به کدام سمت برود بگویم و من هم متواضعانه خدمتشان عرض کردم که نمیدانم و آینده نگاری که من میشناسم باید با صرف زمان و انرژی، به صورت تیمی و با مشارکت خود شرکت انجام شود تا در نهایت بتوانیم جوابی برای این سؤال پیدا کنیم.

اگر کسی ادعای شناخت آینده بدون شناخت خود شما را داشت، اعدامش کنید.
بعد از تأیید مدیریت عالی شرکت در نهایت یک کارگروه آینده پژوهی متشکل از خوش فکرترین کارشناسان شرکتهای تابعه هلدینگ شکل گرفت. تیمی که قویاً حمایت مدیریت عالی هلدینگ و مدیران عامل شرکتهای تابعه را داشت.
مدیریت عالی شرکت باید تمام قد حامی ایده و تیم آینده نگاری باشد.
شش ماه هر هفته در محل شرکت جلساتی دوستانه برگزار گردید و پیرامون آینده و مسیرهای پیش روی شرکت بحث شد. همه باید هر هفته آماده بحث میبودند. شبکههای اجتماعی به ما کمک میکرد که در طول هفته هر آنچه باید را با یکدیگر به اشتراک بگذایم. هر بار در جلسات یکی از مدیران عالی مهمان ما و باعث دلگرمی تیم بود و البته پذیراییهای خوشمزه که یا مناسبتی بودند یا هر بار یکی از دوستان بر عهده میگرفت. میکروفون همه برای اظهارنظر باز بود و هر بار سؤالی مطرح میشد، صرفاً از من انتظار پاسخگویی را نداشتند و همه برای پاسخگویی به سؤال مشتاق بودند.
آینده نگاری یک اقدام اجتماعی است، اگر مشارکتی در کار نیست، دور آینده نگاری خط بکشید.
بعد از مرور همه اطلاعات در قالب کلان روندها و روندها و علائم ضعیف تغییر و عدم قطعیتها و خلاصه هر نوع اطلاعاتی که شناختی از آینده میداد، نوبت به ترسیم بایدها و نبایدهای خاص خود شرکت رسید. در اینجا مشارکت تیم به حد نهایی خود رسید، انبوهی از گزارشات خوانده شد، ایدههای تیمها بدون رودربایستی مطرح و نقد شدند و مصاحبه و گفتگوهایی با مدیران ارشد انجام
گرفت.
خروجی آینده نگاری شرکتی طیفی از ایدهها از حل یک مسئله روی زمین مانده تا پی گیری یک ایده متهورانه برای شرکت هستند.
در نهایت بعد از بحثهای فراوان پنج ایده علمیاتی در جلسه نهایی با حضور مدیران ارائه گردید. هر ایده را تیمی از کارگروه، ارائه و مدیران را در جریان چرایی، چیستی و چگونگی ایده قرار میداد. چرا آینده نگاری شرکتی بعد از شش ماه به این ایده رسیده است، این ایده ماهیتاً چیست و چگونه باید آن را در شرکت پیاده سازی کرد.

ما کارمان را به خوبی انجام داده بودیم. جلسه آخر، هم پر از خوشحالی تمرین یک کار گروهی آینده نگاری بود، به ویژه آنکه نتایج فوق العادهای به دست آمده بود و هم پر از ناراحتی از تمام شدن کار.
اما مدیران عالی شرکت نظر دیگری داشتند. آنها از ما خواستند که تیمها و ایدهها همچنان به فعالیتهای خودشان تا عملیاتی شدن ادامه و به صورت مرتب گزارش فعالیت را به آنها ارائه دهند. این شیرینترین دستاورد پروژه بود. این یعنی اینکه ما به معنای واقعی کلمه آینده نگاری شرکتی انجام داده بودیم. ما به صورت نظامند در مورد آینده تفکر و مطالعه کرده بودیم، دور هم جمع شده بودیم و مطالعات و ایدههایمان را به اشتراک گذاشته بودیم و در نهایت بر اساس هم اندیشیهایمان، برنامههای عملیاتی برای آینده طراحی کرده بودیم و مهمتر از همه اینکه مجوز پیاده سازی برنامهها را گرفته بودیم. مثلث آینده نگاری بدون نقص ترسیم شده بود.
نوشته مرتبط: مثلث آینده نگاری
اما این پروژه موفقیتهای ضمنی هم داشت که وزن و اهمیت آنها شاید به مراتب از نتایج به دست آمده بیشتر است. موفقیت در ساختن یک فرهنگ پذیرای آینده و برانگیختن حس کنجکاوی آدمها نسبت به آینده، موفقیت در فرهنگ سازی برای کار تیمی آن هم در سطح یک هلدینگ و موفقیت در مسری سازی آینده پژوهی.
مهندسان خوش فکری که هر کدام از یک شرکت میآمدند و قبلاً همدیگر را نمیشناختند حالا به دوستان صمیمی تبدیل شدهاند. تیم آینده نگاری شرکت با وجود تقریباً یک سال از شروع پروژه همچنان فعالیتهای خود را دنبال میکند و صدای آینده حتی از مرزهای شرکت عبور کرد و به گوش خانوادههای هم تیمیهایم و جامعه رسید.
گمان میکنم که به وظیفه خودم به عنوان یک مروج آینده عمل کردهام و باید از همه کسانی که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تشکر کنم. از مدیرعامل محترم هلدینگ پرشیا فلز اسپادانا مهندس محمد ابکا و همه مدیران عالی شرکت، از سرکار خانم راستیپور مدیر پروژه و همه هم تیمیهای عزیزم سپاسگزارم.

اما صد افسوس که خبر ابتدای سال ۱۴۰۰ برای همه ما تلخ بود. کرونا یکی از نجیبترین و باسوادترین هم تیمیهای ما یعنی دکتر مسعود سجادی را از ما گرفت. انسان شریفی که وجودش در تیم مایه دلگرمی همه ما بود و حالا غم از دست دادنش همه ما را در بهت و حزن فرو برد. دکتر سجادی عزیز شبی که خودم در تب کرونا میسوختم، با شنیدن خبر پر کشیدن تو تا صبح گریه کردم. خیلی زود دل همه ما برای تو تنگ شد. روحت شاد.