logo

نواندیشان آتی نگار فرتاک

بنر
دیدوانسوپر اپلیکیشن دیدوان
icon

خانه

icon

وبلاگ

icon

دیده‌بان آینده‌

icon

محصولات

icon
icon

سوپر اپلیکیشن دیدوان

راه و رسمِ آینده‌پژوهی

چرا ما می‌توانیم گذشته را به خاطر بیاوریم، اما آینده را نه؟. آیا به راستی آینده به خاطر آوردنی نیست؟ هیچ کس خاطره‌ای از آینده ندارد؟ هیچ داستانی از آینده وجود ندارد؟ آیا ما بر لبه تاریکی ایستاده‌ایم و هیچ چیزی از آینده به ذهنمان خطور نمی‌کند؟. یا شاید هم به زعم برخی، جذابیت آینده درهمین است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به خاطر آورد؟ من البته عقاید دیگری دارم. 

جذابیتی که در به خاطر نیاوردن آینده نصیب ما آدمیان می‌شود، از دو منظر قابل توجیه است؛ اول آن‌که، ما و دیگران را نسبت به پیش‌آیندها در کفه‌ای مساوی قرار می‌دهد و دوم این‌که، این به خاطر نیاوردن آینده چون شرابی کهنه، سرخوشی ناشی از خلصه پوچ‌گرایی نسبت به آینده را به ارمغان می‌آورد. جذابیتی از سر رها کردن موضوعی پیچیده به حال خود و خرامیدن زیر لحاف نمی‌دانم و نمی‌خواهم بدانم.

اما همه آن معتادان به نیندیشیدن و رها کردن چالش‌ها برای بعد هم می‌دانند که از سر اجبار، روزی باید با مسائل رو در رو شوند و آن روز قوی‌ترین افیون‌های تاریخی هم نمی‌تواند چشمان آن‌ها را بر روی آن‌چه آن‌ها را در می‌نوردد و از رویشان رد می‌شود، بسته نگه دارد.
فکر نکردن به یک سوژه، حدوث آن را نه کان لم یکن می‌کند و نه به تأخیر می‌اندازد. پس حتی اگر مغزهای کوچک زنگ‌زده ما برای به خاطر نیاوردن آینده تربیت شده‌اند و گذشته‌گرایانی محصول بازی‌های تاریخی هستیم، باز باید برای بقای هم که شده روزی خودمان را به تخت تجربه‌های تلخ ناشی از نادیده گرفتن آینده ببندیم و ترک اعتیادِ گذشته‌گرایی کنیم.

picture

کُشتنِ گذشته به نفع آینده

جامعه ایرانی اگر می‌خواهد پرواز کند باید وزنه‌های گذشته را از پرهایش باز کند. این حرف حتماً به مذاق آن‌ها که دارند برای ویزای شغلی دنبال گارسونی در رستوران‌های آلاباما یا جورجیا می‌گردند در حالی که یک تابلوی خوشنویسیِ «چو ایران نباشد تن من مباد» بالای سرشان دارند و خوردن آبگوشت را بدون پیاز مکروه می‌دانند و به این که پارسیان اولین کسانی بودند که عطر، دستشویی فرنگی و تفاوت بین دست چپ و راست را فهمیدند، افتخار می‌کنند، ناخوشایند خواهد آمد. اما باید انتخاب کنیم یا ساختن آینده‌ای بهتر برای کودکانمان یا تا ابد افتخار کردن به یک سری اولین‌های احمقانه.
بله آینده، به خاطر آوردنی است، آینده را می‌توان به خاطر آورد و درست همین جا است که آینده‌پژوه بودن معنا پیدا می‌کند. آینده‌پژوه، کسی است که آینده را پیش از اتفاق افتادن در ذهنش تجربه کرده است و از آن تجربه‌ها خاطره دارد.

اما به خاطر آوردن آینده در ذهنی آینده‌گرا، تضمینی برای به واقعیت تبدیل شدن آن آینده نیست. درست‌تر این است که بگویم خاطره‌بازی آینده، دلیلی بر اتفاق افتادن تمام و کمال آینده نمی‌شود. آینده‌پژوهی با ابزارش مانند سناریو، با رویکردهایش مانند انتقادی، تفسیری و یادگیری حین عمل و با الزاماتش مانند مشارکت، می‌کوشد به قدر توان خاطراتی از آینده بسازد تا راهنمای ما برای طی کردن مسیر پیش رو باشند. اما هیچ تضمینی نه می‌دهد و نه می‌تواند بدهد که خاطراتش آینه تمام‌نمای آینده‌اند. هر جا درخواست بی‌جایی از آینده‌پژوهان داشتید که چرا در پیش‌گویی آینده ناتوانند، یادتان باشد که چقدر تاریخ‌نگاران در موردِ گذشته‌های حتماً گذشته، عقاید متفاوتی دارند.

اما مورد دیگر، این است که نباید به آینده‌پژوهان اجازه داد در دام همه‌چیزدانی بیفتند و گمان کنند که همه آینده را می‌توانند به خاطر بیاورند. این توهم همه‌چیز‌دانی، گاهی از جهالتِ نسبت به آینده بدتر است. زیرا آدم جاهل شاید روزی برای دانستن متقاعد شود، اما آدم همه‌چیزدان اصولاً چیزی برای دانستن جدید ندارد.
قسمت بزرگی از آینده وجود دارد که فقط مربوط به آینده است و برای فهم آن باید منتظر بمانیم تا به زمان حال تبدیل شود و اتفاق بیفتد. اما قسمت دیگری از آینده را می‌توان به خاطر آورد. از این جهت، آینده‌پژوه دو مرحله مهم را در سیر فکری و حرفه‌ای خود طی می‌کند که این دو مرحله نه آغازند و نه پایان، بلکه پی در پی اتفاق می‌افتند. نخست، اعتراف به نادانی است. در پیشگاه مقدس زمان می‌ایستی و اعتراف می‌کنی که من تو را نمی‌دانم. مرحله دوم، شوق و عشق به دانستن است و این دو مرحله در پی هم می‌آیند. کمی دانستن، اعتراف به نادانی و دوباره کمی دانستن. این شیوه زیست حرفه‌ای یک آینده پژوه است.